دقیقه گذشت یهو دیدم از در و دیوار داره مامور میریزه تو !
دیدم یارو پشت بلند گو داره میگه " هیچ راه فراری نداری ، اینجا در محاصره کامله .. دستاتونو رو سرتون بذارید بیاید بیرون "
گرخیده بودیم !
اومدن مارو دستبند زدن و بردن سوار ماشین كردن ..
دیدم طرف داره
به بیسیم میگه
" سرهنگ گرفتیمشون ، منتها شما گفته بودید مورد پلاک 30 قاچاقچی عتیقه هستن ، اینجا یه باند فساد و فحشا بود که " !
داشتم فک می کردم پلاک ما که 32 بود که ، یهو یاد حرف هفته قبل بابام افتادم که می گفت :
" این همسایه بغلی که هر 6 ماه یه بار میاد ایران ، فقط 2 ماه یه بار یکی و میفرسته قبضاشو ببره پرداخت کنه !
بذا پلاکارو عوض کنم قبضامونو جا به جا بدن ، اونم که عین خیالش نیست !!

نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.